دنیای کج و معوج من

دیوونــــــگیــ هآمـــ .قوانیـ ـ ـ ـن کجکی

بوی باران
بوی سبزه
بوی خاک
شاخه های شسته
باران خورده پاک
آسمان آبی و ابر سپید
برگ های سبز بید
عطر نرگس
رقص باد
نغمه ی شوق پرستوهای شاد
خلوت گرم کبوترهای مست
نرم نرمک میرسد اینک بهار
میرسد اینک بهار
خوش به حال روزگــار

خوش به حال چشمه ها و دشت ها
خوش به حال دانه ها و سبزه ها
خوش به حال غنچه های نیمه باز
خوش به حال دختر میخک که میخندد به ناز
خوش به حال جام لبریز از شراب
خوش به حال آفتــاب

ای دریغ از تو اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از من اگر مستم مسازد آفتاب
ای دریغ از ما دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار

گر نکوبی شیشه ی غم را به سنگ
هفت رنگش میشود هفتاد رنگ

دو شنبه 29 اسفند 139014:55 جوجو

سحر خییییییلی داغونم بخدا.

دیگه کم آواردم.

دیگه از این خنده های الکی که شده یه نقاب همیشگی روی صورتم خسته شدم.

مگه نگفتی خدا عاشق بنده هاشه؟

پس چرا منو دوست نداره.

یعنی اینقدر بدم؟

یعنی حتی ارزش یه نگاهو ندارم؟

این خدایی که اینقدر ازش میحرفی کجاست؟

بهش بگو دستامو بگیره.

خییییییییییییلی بهش احتیاج دارم.

یادش بنداز که منم هستم.

منی که دارم می شکنم از غصه.

همه خوشحالن.

خب معلومه داره عید میشه.                                                                                                                    

پس چرا واسه من عید نمیاد؟

اینقدر از دست خودم دلگیرم که دلم میخواد خودمم بندازم دور.

 

یک شنبه 28 اسفند 139013:31 جوجو

سهلام دوست جونیا.

ببشخین چند روز نبودم.

خو من میخوام برم شمااااااااااااااااال.

و نمی تونم بیام پیش شماها تا اطلاع ثانوی.

اگه تونستم حتما یه جایی به دور از سره خر های عزیز و گرامی میشینم پای نت دوست داشتنی و آپ می کنم.

اگرم آپ نکردم حداقل جواب کامنتارو میدم.

میدونم دلتون برام تنگ میشه زیاااااااااد.

اما اکشال نداره.

وقتی برگشتم. خودم یه سایز بزرگترشو براتون می خلم.

دوستون دالم.

بوس

بای

+راسی عیدتون مبارک.

واسه همتون یه سال خیییییییییییییلی باحال آرزو می کنم.

شنبه 27 اسفند 139012:25 جوجو

سلام.

این تحقیق من حسابی ترکوند کلاسو.

همه غمگین،گریان،دل شکسته،.....

یکی از این بوووووووووووووق های کلاس هم که خیلی جوگیره پاشده رفته پای تخته عکس یه امو کشیده.بعد جلوش کلی قلب ردیف کرده.

آخه چقدر می تونی بیشعور باشی که با دیدن دو تا عکس که اونم معلوم نی کدومشون دختره کدومشون پسر،عاشق میشی.

اصن مگه تو میدونی اینا چجور آدمایین؟

من همش دو خط دربارشون نوشتم ،که اونم هیچی نفهمیدی ازشون.

آخه.............

بیخیال دیگه با این احمقا باید بسازیم.

اسی جون دیگه اینا مگه بجز تعهد کار دیگه ای هم بلدن؟

آخره ساله دیگه.بیخیال.

همین دیگه.

بای

 

 

سه شنبه 23 اسفند 139020:8 جوجو

هوراااااااااااااااااااااااااااااااااااا

بالاخره موفق شدم کد انتقال بینندگان وبمو درست کنم.

خوب دوستیا حالا دیگه همه مشکلات حل شد.

هرکی بره آدرس بلاگفام زودی شوت میشه اینجا.

کلی آدم تو نت بودن که از لحاظ روحی حالشون خوف نی.

خوب من به حساب همه ی اینا میرسم فقط بذار این چند روز هم بگذره بعد یعه نقشه هایی واسشون دارم.

واااااااااااااااااااایییییییییییییی از دست این مربی پرورشی.

امروز دوباره به ناخنم گیر داد بعد گفت کوتاهشون کن.

آخه خانوممکدوم اسگلی دوشنبه ناخنارو نیگا می کنه که تو این کارو می تنی؟هان؟

تازه اشک ریحانه رو هم درآوارد.

بعدش ترشیفمون رو بردیم پیش مشاور.

یه چیزی از دهنم پرید و بهش گفتم که اصن نباید می گفتم.

بیخیال............

امروز کلاس تست نداشتیم به لطف خدای حق تعالی.

راستی سلام.

باور کنید اینقدر ذوق داشتم یادم رفت.

چی داشتم می گفتم؟

آهان!

از اونجایی که ما امروز کلاس تست نداشتیم پس سوژه ی درست و حسابی هم نداشتیم.

کلا امروز روز خوبی نبود.

معاونا تو حیاط یکی یکی بچه هارو خفت میکردن یا به مقنعشون گیر میدادن.یا به شلوارشون یا به س.ا.ن.س.و.ر

خلاصه قاطی کرده بودن به معنی واقعی کلمه.

خب سحر به من گفت که برم تو وبش نویسنده بشم.وبش دارای گرما بشه.

منم قبول کردم.

هر وقت فعالیتم شروع شد خفرتون می تنم.

powerpointکه درست کردم خیلی باحال شده.

فردا کنفرانس داریم.

از دبیرمون پرسیدم میشه آهنگم بذاریم روی تحقیق؟

اونم گفت اگه مجاز باشه آره.

منم آهنگ از چی بگم یاس رو گذاشتم.(یعنی این الآن کاملا مجازه)

تحقیق درباره تهاجم فرهنگی بود منم کلی عکس باحال گذاشتم.

البته اگه بخاطر عکسای باحال ازم تعهد نگیرن.

جدیدا خیلی با تعهد حال میکنه مدیرمون.

هی زرتی از بچه ها تعهد میگره.

ماهم که پررو.

طرف میره تعهد میده  میاد انگشتشو نشون میده.بچه هام براش دست میزنن.

دبیر ریاضیمون گفت از اونجایی که شما باید توی عید تکلیف داشته باشید که یادتون نره درسا تکلیفارو شنبه بهتون میدم.

این هفته شروع خوبی داشت میخواستم براتون بتعریفم اما امروز گند زدن به اعصاب و روحیه و احساسمون به خاطر همین همش یادم رفت.

آهان یه چیزی یادم اومد.

شنبه بچه ها قاط زده بودن مقنعه های همدیگرو  میکشیدن.

هرکس میومد طرفم یه جوری جیغ میزدم که کلا پشیمون میشد از کاری که کرده.

این جیغو جدیدا کشف کردم.هیچوقت فکر نمیکردم جیغ زدنم اینقدر رو بقیه تاثیر  داشته باشه.

اون پست قبلیه رو جدی نگیرید زیاد.

حاصل احساسات زود گذرم بود.

یه چیزی نوشتم فاطمه ی بی جنبه تا نصفه خوند بعد زد زیر گریه.

جدیدا به هرکدوم از بچه ها که میگی یه جوک بگو میگه:مدرسه ی دخترانه ی نمونه دولتی آوارگان شدید.

بعد تازه وقتی به معنیش فکر می کنیم کلی میخندیم.

تا توی این مدرسه نباشید نمیفهمید من چی میگم.

میخواستم یه وب درست کنم درباره خدا و نمازو از این حرفا(فقط برای نمره پرورشی)

با رفتارای امروزشون پشیمون شدم.

خیلی بی شخصیتن معاونامون بعد انتظار دارن بچه ها همه ادیب باشن.

فردا انشا داریم.انسیه از آلان خودتو آماده کن که دوباره بهت گیر بدم.

کلا این انسیه حضور همیشگی داره تو انشاهام.

مخصوصا پوتینش.

چند تا دیگه هم هستن که خودشون در جریان هستن.

همین و بس.....

بای

 

 

 

 

دو شنبه 22 اسفند 139022:9 جوجو

اين منم...

دختري از جنس غم...
چشماني دارم به رنگ صداقت...
پوست من رنگ طلوع...
لبم عاصي از بوسه هاي دربند...
موي من نوازشگاهه دستان بيرحم دروغ...
و دستانم تهي از لمس عشق...
روي تنم نوشته:نوازش ممنوع...
نداي قلب من اينست:عاشقي هرگز...
اين منم...
دختري هم بستره درد...   

جمعه 19 اسفند 139017:18 جوجو

سلامیو.

چطولین؟

آخی دلتون برام تنگ شده بود؟

میدونم عزیزان من ولی خودتو ناناحت نکنید من ترشیف آواردم.

خب دیگه چه کنم سرم خیلی شلوغه فقط روزای تعطیل میام.

خب از کلاس تست دوشنبم بگم که خیلی حال داد.

آقای.م. بیچاره داشت درس میداد منو سحرم با همون الفبایی که اختراع کرده بود داشتیم دواسه هم نامه می نوشتیم و کلی بحث کردیم و .............

کلا نفهمیدم چی گفت این میم بیچاره.

یه خرده هم شعرایی که بچه ها رو میز نوشته بودن خوندم.

آخه برای تست میریم یه کلاس دیگه.

 امروز یه دعوای باحال رخ داد در سرویس.

البته راننده سرویسمون با،بابای یکی از بچه ها.

خلاصه کلی همدیگرو زدن.

اون موقع صبح هیچ کس نبود بیاد این دوتا رو از هم جدا کنه.

آخرش یه پسر تقریبا18-19 ساله اومد که جداشون کنه.بابای دختره گلوشو گرفت داشت خفش میکرد.

کلی بهش خندیدم.جالب اینجاست تو این گیر و دار اونم خندش گرفته بود.

واقعا چقدر پرروییم ما.

منم نشسته بودم داشتم با خیال راحت درس میخوندم.(کلا فقط صبح ها درس میخونم)

دیگه همین حوصله ندارم بقیشو تعریف کنم.....

فقط کسی این وسط نمرد خیالتون راحت.

تاحالا فکر نمیکردم حرف زدن با یه شیطان پرست اینقدر سخت باشه.

واقعا سخت ترین کار دنیاست.

دلم برای بعضیا تنگولیده.

چرا عید نمیشه؟

همون بهتر که نمیشه مدیرمون گفته همه ی دبیرا باید تکلیف بدن.

دبیر دینی گفت خودتون انتخاب کنید.

البته یه پیشنهاد داد.

گفت تو روزای عید حجابتونو و صله رحم و نماز و غیبت نکردن و...................خلاصه از این جور چیزا رو ارزیابی کنید با عالی و ضعیف.

من که از الآن حجابو زدم صفر.

آخه لباسای عیدم یه خرده مورد داره.

شلوارم تنگه.مانتوم کوتاهه و .............خلاصه نگم بهتره.

اه حوصلم سر رفته.

فردا کلاس تست دارم.

یعنی واقعا رو مخه این کلاسا.

یه پنجشنبه رو دیر بیدار میشدیم که اونم.............توش.

دلم میخواد بنویسم اما نمیدونم از چی.

دلم گرفته.وقتی میبینم چند تا از اون دیوونه هاییم که خودشونو معرفی کرده بودن الآن ناناحتن.

امروز بهترین روز زندگیم بود.

هیچی نخونده بودم.هیچکس نپرسید.

فقط اون آزمون صبحگاهی بود که به لطف دعوای مذکور در سطور بالا تونستم تو سرویس بخونم.

دلم نمیاد کتاب شب سرابو به انسیه پس بدم.

چند وقته هر وقت دوستامو صدا می کنم یه چیزیم بعدش میگم.

مثلا وقتی میگم مرضیه بعدش میگم این چه سر و وضعیه؟

سحر تو دیگه چرا مفقود شدی؟

امروز داشتیم می رفتیمو تحیاط مربی پرورشیمونم درست روبرومون بود.

آیلار گفت:

الآن میگه خانومم شلوارت چرا اینقدر تنگه؟(خداییش خیلی تنگه)

منم گفتم هرچی گف به روی خودت نیار.

رسیدیم جلوش یه خورده با پاهای آیلی نگاه کرد بعد گفت:

خانومم چه کفش خوشگلی پوشیدی.

یعنی من و آیلی ترکیدیم از خنده.

قراره با سحر تو مسابقه ی وبلاگ نویسی شرکت کنم.

آخه حجاب درست و حسابی که ندارم.نمازم که نمیخونم.تو نمازخونه هم کلی شیطونی می کنم و خیلی چیزای دیگه که نمیشه گفت.گفتم حداقل تو مسابقه شرکت کنم حداقل بهونه نداشته باشه واسه نمره ندادن.

امروز ناظممون مهربون شده بود نمیدونم چرا.

بالاخره این فیزیک لعنتی تموم شد .

داریم زیست رو می خونیم.

اما مسئله های فیزیک همچنان با ما همراه است.

تازه قراره برای عیدم 30 تا مسئله فیزیک بده بهمون.

عاشق آدمای دیوونه ام.

آهنربای سحرو گرفتم دیگه بهش نمیدم.

آخه خیلی باحاله.

تو کلاس هی میزنمش به زیر میز کلی سر و صدا میشه.

آهنرباش خیلی قویه.

تاحالا 10 بار از دستم افتاده و در شرف گم شدن قرار گرفته.

اما قبل از اینکه زیاد دور بشه میچسبه به میز بغلی.

دبیر ریاضیمون خیلی جیگره.

عاشقشم یعنی.

ای خدا من این همه حرف داشتم و آپ نمیکردم؟

بیخیال فردا بازم میام.

احتمالا روز باحالیه.

بای

+این پست پس از سه بار ثبت موقت هم اکنون چسبیده اینجا

+فاطی جون یه پست باحال گذاشته درباره یکی از بچه های کلاس.دیگه خودتون برید ببینید.

blou-sky.loxblog.com/

چهار شنبه 17 اسفند 139021:48 جوجو

آخ جون فردا تعطیله

ایکاش هر سال انتخابات بود

کتاب شب سراب خییییییییییییییلی گشنگه.باید بگم جلد دومه کتاب بامداد خماره که ایندفعه از زبون رحیم نوشته شده.خیلی جالب بود برام.میسی انسی جونی.

سحر این کامنتت کلی ذهنمو مشغول کرده.درست و حسابی بحرف بفهمم چی میگی.

تو میتونی سرونازو ادب کنی من میدونم(سازمان روحیه دهی به نوجوانان بیکار)

دیگه همین دیگه چیزی یادم نمیاد

جمعه 12 اسفند 139021:42 جوجو

سهلام دوست جونیا.

چطولین ؟

خوش میگذره؟

به من که خیلی خوش میگذره با توجه به اینکه امروز مجبور شدم واسه این کلاس تستای مسخره ساعت 6 بیدار شم.

خیلی حال میده وقتی مدرسه رو بدون دبیر و مدیرو ناظم ببینی.

آخه من ساعت7:25 مدرسه ام.و دبیرا ساعت 8 میان.

مربی پرورشیم واسه کنترل بچه ها میاد یه ربع زود تر از دبیرای گرامی.

البته امروز به طور استثناء مدیرمون ترشیف آوارده بود.

بعد با جناب آقای قنبری(سرایدار مدرسه)مشغول متر کردن مدرسه بودن.

البته من که سر از کارشون در نیاوارم اما این قنبر هی از اینور راهرو میرفت اونور و قدماشو میشمرد.

روزای دیگه که مربی پرورشیمون میاد ماجرایی داریم.

همش میگه:

خانومم موهات بیرونه.

خانومم مقنعت کوتاهه عوضش کن.

خانومم مقنعه باید تمام برجستگی های بدنو بپوشونه.

خانومم جیغ نزن آقای قنبری نامحرمه صداتونو میشنوه زشته.

خانومم موهات بیروه.

خانومم آشغال نریز.

خانومم زیر چشمت چیزی کشیدی؟

خانومم ناخنت بلنده.

خانومم صاف راه برو.

خانومم ندو.

خانومم برو سر کلاس.

خانومم دبیر رفت سر کلاس.

خانومم چه خبره؟

خانومم شما نمره پرورشی میخوای دیگه؟

خانومم با بچه های مورد دار نگرد(آخه تو یه دانش آموز بی مورد پیدا کن تو مدرسه من قول میدم فقط با اون بگردم)

خانومم دوستتو هل نده.

خانومم حرف زشت نزن.

خانومم زشته آدم که این حرفارو تو مردسه نمیزنه.

خانومم تو جیبت چیه؟

خانومم چرا دیر اومدی؟

خانومم چرا زود اومدی؟

خانومم کجا میری؟

خانومم پس چرا نمیری؟

خانومم دستبندتو در بیار.

خانومم انگشترتو در بیار .

خانومم شلوارتو....نه نه ببخشید اشتباه شد.

بابا ....یه دفعه بگو برو بمیر هم خیال خودتو راحت کن هم خیال مارو.حداقل تکلیفمون مشخص بشه.

خلاصه ماجرایی داریم باهاش.

امروز میخواستیم واسه نازی تو حیاط تفلد بگیریم نشد.

آخه مدیرمون که به مسائل مربوط به زنگ تفریح وارد نبود 2 مین نشده زنگو میزد.

خلاصه خییییییییییلی حال میده پنج شنبه ها.دوشنبه ها هم خوبه.البته چون دبیرمون مرده هی گیر میده.

دوشنبه بابام اومده بود.. دنبالم

تو ماشین

بابا:چقدر دوستات ......ین صداشون تا خیابون میومد.

من:

واسه اینکه خودم از دلم خودم در بیارم دوتا از آدامسای بابامو از تو بستش کش رفتم(چیز دیگه ای نبود اونموقع تا بیشتر از خودم پذیرایی کنم)

بعدشم که میام خونه از خستگی نا ندارم بحرفم.

امروز صبح داشتیم میرفتیم با پدر کلی دعا کردم صدای بچه ها نیاد.که خدارو شکر هنوز خیلیا نیومده بودن.

تو ماشین آهنگ محسن یگانه و آرمین 2afm  رو گوش دادم انگیزم واسه رفتن به کلاس ترکید.

جدیدا با آیدا مچ شدم زیاد با آیلی نیستم.

مرضیه دیروز بم گفت ناناحت میشه وقتی باهاش نمی حرفی.

منم گفتم اگه قول بده اینقدر دپ نباشه منم باهاش میحرفم اما حوصله ی اینکه هر زنگ گریه کنه رو ندارم.

سه شنبه یه انشا خیلی باحال نوشتم.بچه ها زنگ تفریحو تو کلاس موندن تا من بخونمش.بدبختانه تمومم نمیشد آخه 4 صفحه بود .یخورده چیز  داشت توش که خوشبختانه دبیرمون حواسش نبود.

الآن بشدت به یه فرهنگ لغت نیازمندم فیشام کامل نی.

راسی کتاب شب سراب رو انسیه برام آوارده.خیلی باحاله.

بعدا دربارش میحرفم.

پنج شنبه 11 اسفند 139020:53 جوجو

 نقابم کو؟؟
اينجا همه نقابی بر چهره دارند...
می خواهم همرنگ جماعت شوم...
اينجا صداقت تاوان دارد... اينجا بوی يکرنگی نمیدهد ..

چهار شنبه 10 اسفند 139023:8 جوجو

هان؟ چیه؟تا یه پست جدید دیدین جوگیر شدین.

اصن با شما کاری ندارم.

اومدم به پیرمرد پیرزنای عزیز عرض ارادت کنم ترشیفمو ببرم.

من کلا عاشق هرچی پیرمردو پیرزنم.ناراحتت نکنین خودتونو.

شنبه 6 اسفند 139017:19 جوجو

شب است .تاریک تاریک.انگار تمام دنیا با هم قهرند.

امشب دیگر پرنورترین ستاره ها هم نمیدرخشند.

حتی همان هاییی که دیشب برایم چشمک میزدند.........

امانه .اینها همه فقط خیالات من هستند.

امشب هم ستاره ها میدرخشند به پرنوری دیشب،شاید هم درخشانتر.

در آسمان ضیافتی بر پاست .زمین هم دست کمی از آسمان ندارد.

امشب باز هم کودکی متولد میشود.پیرمردی میمیرد.

زندگی جاریست با همه ی خوشی ها و ناخوشی هایش

واین فقط من هستم که در سکوت بیرحم خانه ،روبروی تکه های قلبم زانو زده

و تمام تنم را تکه های قلبم زخمی کرده است.

این منم که زمین و زمان را نفرین می کنم.

آخر دیگر دلی برایم باقی نمانده تا به حال بقیه بسوزد.

حتی حوصله ی نفس کشیدن را هم ندارم .

هوا هم مسموم است.

بوی تعفن می آید،بوی خیانت،بوی شهوت،

انگار باز هم در این نزدیکی ها کسی عاشق شده است.

با تکه های پازل قلبم کلنجار میروم.

هرچقدر سعی می کنم نمی توانم آنهارا سر جایشان بچسبانم.

جوری که هیچ کس نفهمد این دل روزی شکسته است.

کسی نفهمد این دل زمانی عاشق بوده است.

آری ترمیمش می کنم تا کسی نفهمد این مایه ی ننگ را.

دیگر خسته شده ام .

سرم را بلند می کنم.

نگاهم بر پنجره ثابت می ماند.

نوری می درخشد.

انگار باز هم خیالاتی شده ام.

اما این نور مانند تمام سراب های زندگیم از بین نمی رود

بلکه هر لحظه روشن تر از قبل می درخشد

ومرا به سوی خود می کشد.

آری کسی مرا میخواند

بیا ،ای رفته ،صد بار آمده باز آ.

که من رد را نبستم منتظر بودم که برگردی .

این صدای دلنشین سرتاسر وجودم را ارامش می بخشد.

تکه های قلبم را با زحمت از روی زمین جمع می کنم.

زورم به آنها نمیرسد.

خیلی بیشتر از آنی هستند که فکرش را میکردم.

درون دستهایم جا نمیشوند.

پس جمعشان می کنم

و درون لباسم میریزم

درست مانند بچگی هایم.

که گلهای باغچه را می چیدم و درون لباسم میریختم

میرفتم یک گوشه می نشستم

ودسته های کوچک گل درست می کردم.

اینبار کسی مرا پرشور تر از قبل میخواند.

به سوی نور رهسپار میشوم

و سکوت پنجره را می شکنم

بدنبال منشا نور میگردم

اما در همه جا هست.

دوباره بوی عشق می آید.

اما دل انگیز است.

تکه های قلبم را به خالق خود می سپارم.

به عاشقانه ترین شکل ممکن فریاد می زنم.

خدایا عاشقت هستم.

او هم جوابم را میدهد.

نگاهی به دستانم می اندازم

و قلب خود را می یابم.

 درست مثل روز اولش شده است.

اینبار هم می نشینم و باز هم از عشق می گویم.

نه با یک انسان بلکه با خالق خود

خالقی که مرا عاشقانه آفرید.

او هم جوابم را می دهد با عشق،

برعکس تکمام عشق های زمینی

که پاسخت را با تکه های قلبت

که به آنها بخشیدی می دهند.

اما احساس می کنم روحم به پرواز در آمده.

احساس قطره ای را دارم که به دریا پیوسته.

روح من هم به خدا پیوسته.

به همان خدایی که روحش را به من هدیه داد.

حال مانند کودکی هستم.

که تازه متولد شده است

اما اینبار عشق را هم با خود به همراه دارم

عشقی پاک و با وسعتی بی نهایـــــــــــــــــــــــــــــــــت

زیباترین احساسی که داشته ام و در عین حال غیر قابل درک ترین آنها.

پنج شنبه 4 اسفند 139022:25 جوجو

شیشۀ نازک احساس مرا دست نزن !
چِندشم می شود ,

از لکۀ انگشت دروغ …!!!
آن که میگفت که احساس مرا می فهمد ….
کو ??

کجا رفت که احساس مرا خوب فروخت

+بیخیال.

 

 

+سهلام.

+من بازم اومدم مث همیشه.

+مث همیشه که نه کلا از خودم متعجبم چجوری تا حالا دووم آواردم.

+خیلی پرروام بخدا تا حالا به این نتیجه نرسیده بودم هرکسی جای من بود تا حالا هفت تا کفن پوسونده بود.

+یه چند وقتی میشه سر کلاس با الفبایی که سحر اختراع کرده واسه هم نامه میدیم.

+خیلی فاز میده هیچ کس نمیفهمه چه خبره تو برگه.هرکی میبینه مخش می هنگه.

+راستی امروز سوم اسفند مصادف با ورود نیروهای تحت فرمان رضا خان از قزوین به تهران.(اطلاعاتو حال می کنی؟)

+فردا کلاس تست دارم.

+قالبمو میدوستم.

+هرچی میخواستم بنویسم یادم رفت.

+دوتا سوال  دارم هر کی دوست داشت جواب بده.

بهترین خاطره ای که داشتین چی بوده؟

نظرتونو راجع به من بگید.چه فکری درباره من می کنید؟(صادقانه جواب بدید از تعریف بیخودی بدم میاد اما عاجق آدمای رکم)

+دیگه همین...............

قط:

خدای خوبم....!!!

     هرگز کسی را به آنچه قسمتش نیست

                                 عادت نده....!!!

 

+

+بای

 

 

 

چهار شنبه 3 اسفند 139021:56 جوجو

+تو میری و فقط نگاهت میکنم...تعجب نکن نمیگریم..بعد رفتن تو زمان برای گریستن زیاد است...اما دیگر فرصت برای دیدنت نیس

                                                                        

سه شنبه 2 اسفند 139015:35 جوجو

نویسنده ها “سیگار “می کشند

شاعر هاهجران

نقاش ها “تابلو

زندانی ها “تنهایی

دزدها “سرک

مریضهادرد

بچه ها” قد

و من برای کشیدن

نفسهای تو “را انتخاب می کنم

من برای نفس کشیدن

* هوای تو * را انتخاب می کنم

دو شنبه 1 اسفند 139021:42 جوجو

آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 407
تعداد نظرات : 1084
تعداد آنلاین : 1

هدايت به بالا

کد هدايت به بالا

پشتیبانی

آپلود عکس

کد متحرک کردن عنوان وب

** *** **


نایت نما


نایت نما


نایت نما

آیکُن های اِمیلی

آیکُن های اِمیلی

آیکُن های اِمیلی

* *