سهلام

چطول مطولین؟

خوش میگذره؟

ما خوبیم زیرا امتحانات لعنتی به پایان رسیده.

آیلار هم که برگشته بالاخره بعد از سالها

دوباره ماجرا دارم با این بهزاد و آیلار.اصن یه وضعیه غیر قابل توصیف.

خواهرم اومده میگه معلممون گفته به خواهرت بگو یه انشا بنویسه درباره یه خیابون شلوغ.میخواد نظر منو بدونه( که چی بشه؟ها؟)

بیخیال الآن درحال پردازش موضوع هستم.موضوع جالبیه واسه نوشتن.

خودمم چند وقته بدجور دلم برای نوشتن تنگیده.

تو مدرسه خبر خاصی نی بجز خر زدن.هر روز همه ی درسای اون روزو می خونیم به اضافه ی ریاضی یا علوم برای تست.

یه تحقیق 50 صفحه ای دارم که هنوز کاملش نکردم تازه پاور پوینت هم میخواد

زیاد وقت نمی کنم بیام آپ کنم

اگرم بیام موضوعی ندالم برای آپیدن

دوستون دالم

بای 

دو مین بعد نوشت: این وب دختران پارسی وب من و چند تا از دوستامه که تصمیم گرفتیم پارسی بحرفیم میدونیم سخته اما سعیمونو می کنیم

سلام(بالاخره آدم شدم اما موقتیه جدی نگیر)

دوشبه نخوابیدم دیگه چشمام هیچ جارو نمیبینه.

شنبه امتحان دارم اما هیچی نخوندم.

کلی تمرین دارم که حل نکردم.

از قالب وبم خوشم نمیاد

حوصله ی کل کل با هیچ کسیو ندارم

دیگه از تهران بدم میاد دوس دارم برم شیراز

شاید فکر کنی دارم چرت و پرت می نویسم اما یادت نره این وب خودمه اگه باش مشکل داری هری حال و حوصله آپیدن ندارم یعنی نمی دونم چی بنویسم اما بالاخره با یه آپ درست و حسابی میام

دوستون دارم

حال و حوصله ی وبمان را هم نداریم حتی

بهزاد بی معرفت شده است بسیار

جنگی در پیش است بین من و بهزاد زیرا آیلار شنبه به مدرسه می آید

درست است که امتحانات تمام شده است هم اکنون اما تصمیمان را گرفته ایم که درس بخوانیم حتی

دیدید چه شد؟باز هم سلام نکردم

سلام،خداحافظ

این شکلک را همینجوری چسباندیم اینجا زیرا دلمان خواست

نمیدونم چند دقیقه بعد نوشت:به این نتیجه رسیدم سرعت عملم خیلی بالا می باشد حتی .

البته این نتیجه با همفکری بعضی دوستان وبی حاصل شد.

دو دقیقه بعد نوشت:حالا که با دقت نیگا می تنم می بینم تو پست قبلی سلام هم نکلدم حتی

حالا من قاطی کلدم نمیشه تو بروم نیاری؟

این عسکه رو میدوستم بسیار

ها؟چیه؟

پرخاشگر شدم جدیدا.

خب راستش پست قبلی رو گذاشتم اما دیدم حوصلم سر رفته چیکارکنم؟اومدم آپ کنم برای دومین بار در یک ساعت.

آیلار آبله مرغون گرفته تا یکشنبه  نمیاد مدلسه ما هم که طاقت دوریه همو نداریم به خاطر همین روزی 3-4 بار به هم می زنگیم.

این چند روزه خیلی به بهزاد خوش میگذره.نیس که آیلار نمیاد به خاطر همین بیشتر وقتم با اون می گذره مطمئنم همش داره دعا می کنه که به این زودیا حال آیلار خوب نشه.

همین الآن که دارم اینجا چرت و پرت می نویسم باید برم تمرینای خرکیه ریاضی رو حل کنم.

امتحان علوم کنسل شد مث......ذوق کردیم با بچه ها.

امتحانامو گند زدم حتی یه دونه از نمره هامو به مامانم نشون ندادم ولی بش گفتم که چقدر گند زدم و قول دادم که از این به بعد درس بخونم.

نمی دونم چرا همه نتشون قطع شده

بیخیال

بای

شعر اول رو حمید مصدق گفته
 

تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من كرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاك
و تو رفتی و هنوز،
سالهاست كه در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تكرار كنان می دهد آزارم
و من اندیشه كنان غرق در این پندارم
كه چرا باغچه كوچك ما سیب نداشت


بعدها فروغ فرخزاد اومده و جواب حمید مصدق رو اینجوری داده:

من به تو خندیدم
چون كه می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه ی همسایه سیب را دزدیدی
پدرم از پی تو تند دوید
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه
پدر پیر من است
من به تو خندیدم
تا كه با خنده خود پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم
بغض چشمان تو لیك
لرزه انداخت به دستان من و
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاك
دل من گفت: برو
چون نمی خواست به خاطر بسپارد
گریه تلخ تو را
و من رفتم و هنوز
سالهاست كه در ذهن من آرام آرام
حیرت و بغض تو تكرار كنان
می دهد آزارم
و من اندیشه كنان غرق در این پندارم
كه چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت


و یه شاعر جوون به اسم جواد نوروزی بعد از سالها به این دو تاشاعر جواب داده
که خیلی جالبه .

دخترک خندید و
پسرک ماتش برد !
که به چه دلهره از باغچه ی همسایه، سیب را دزدیده
باغبان از پی او تند دوید
به خیالش می خواست،
حرمت باغچه و دختر کم سالش را
از پسر پس گیرد !
غضب آلود به او غیظی کرد !
این وسط من بودم،
سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم
من که پیغمبر عشقی معصوم،
بین دستان پر از دلهره ی یک عاشق
و لب و دندان ِ
تشنه ی کشف و پر از پرسش دختر بودم
و به خاک افتادم
چون رسولی ناکام !
هر دو را بغض ربود...
دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت:
" او یقیناً پی معشوق خودش می آید ! "
پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود:
" مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد ! "
سالهاست که پوسیده ام آرام آرام !
عشق قربانی مظلوم غرور است هنوز !
جسم من تجزیه شد ساده ولی ذرّاتم،
همه اندیشه کنان غرق در این پندارند:
این جدایی به خدا رابطه با سیب نداشت

هنوز زنده ام  و خوشحال بسی.

خیییییییییییییییییییییییلی داغونم

همین الآن یه کاری کردم که ازش مطمئن نبودم

فکر می کنم کار درستی بوده اما نمی دونم چقدر

خدایا کمکم کن دیگه دارم کم میارم

چرا مجبورم کاری رو که دوس ندارم انجام بدم هان؟ نمی خوام مگه زوره؟

آره دیگه زوریه اگه زورت به این دنیای لعنتی نرسه کارت تمومه

فقط امیدوارم بیشتر از این پشیمون نشم

 رک بگویم،

می خواهم ببوسمت

چنان با محبت

که برای اولین بار

حس کنی که عشق

به سمت من

تعادلش را از دست می دهد

شلااااااااااااااااام.

همه چی عالیه.بهتل از اینم نمیشه.

خبری که آیلی بهم داد بد نبود که هیییییییییییییییچ خیلیم عاااالی بود.

خداجونم مـ ـ ـ ـیـ ـ ــسی

احساس می تنم مدلسه هم با اون همه بدیش عالی بود.

از خوشی زیاد نمیدونم چی بنویسم.فقط:

دلم می سوزد

برای کسانی

که استخدام نشده اند

برای

عاشق شدن.

همه چی قر و قاطی شده.

لوکس بلاگ دیوونه شده.

خودمم دیوونه شدم(دیلوز امتحان تاریخ داشتیم بجاش عربی خوندم)

فردا امتحان عربی داریم من هیچی نخوندم.

از همین الآن منتظرم فردا از آیلار یه خبر بد بشنوم.

همه خیییییییییییییلی بی معلفت شدن نمی دونم چلا.

از دست یه نفل خیییییییییییلی نالاحتم،خودش میدونه.

دیلوز کلی نشستم و یه متن خوکشل نوشتم اما موقع ارسال پرید.

دبیر ادبیاتمون قهل کلده نمیاد سرکلاس.(اینقدر شولوغ کلدیم که بیچاله فرار کلد.)

دقت کلدین که من سلام نکلدم؟

شلام.

تحقیق دینیم ناقصه.

دبیر ریاضیمون گف اگه تا شنبه 30 ساعت درس بخونید 17-18 میشید!!!!!!!!!!!!!!!!!!

بیخیال خودمونو عشق است

بای تا های